دوشیزه ترین نگاه

موسیقی و شعر است لحافم تختم

آغشته به ماه چتر کفشم رختم

در پیچ و خم شاخه ی اسلیمی ها

زندانی زیبایی ام و خوشبختم!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

من تشنه ی موسیقی و نقاشی ها

دلداده ی آبگینه و کاشی ها

سرشارتر از حالت یک تذهیبم

در لحظه ی ترسیم و طلاپاشی ها!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

شور و شر و التهاب و تب تنگ به تنگ

آهوی خوشی گریخت از چنگ پلنگ

این صحنه هزار شاهکار است هزار

ای کاش قلم داشتم و قدری رنگ!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

هرچند که هر لحظه فرو می ریزد

با جوی گل آلود نمی آمیزد

تصویر همیشه تازه ی میدان هاست

فواره کوچکی که برمی خیزد!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

ای سیب تو را رسیده تر می خواهم

ای ماه تو خمیده تر می خواهم

از گردن آهوان سر برده در آب

ای سرو تو را کشیده تر می خواهم!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

من هستم و سایه و دلی تنگ همین

یک شیشه ی پر آب و کمی رنگ همین

بر صفحه ی برف می کشم عمرم را

یک کلبه و یک کاج و کمی سنگ همین!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه